معنی شلیک به اهداف پروازی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پروازی. [پ َرْ] (حامص) مانند مزیدی مؤخر در کلمه ٔ مرکبه ٔ بلندپروازی آمده و آنرا چون اسم مصدری ساخته است.
اهداف
اهداف. [اَ] (ع اِ) ج ِ هَدَف به معنی نشانه ٔ تیر و جز آن. (ناظم الاطباء). رجوع به هدف شود.
اهداف. [اِ] (ع مص) به پنجاه نزدیک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به پنجاه نزدیک رسیدن. (آنندراج) || برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بالای چیزی رفتن. (آنندراج). || پناه بردن به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پناه بردن. (آنندراج). || منتصب گردیدن چیزی جهت کسی. (منتهی الارب). عرضه شدن چیزی برای کسی. (از اقرب الموارد). منتصب گردیدن چیزی جهت کسی. (ناظم الاطباء). || نزدیک کسی رسیدن یا ایستادن یا استقبال نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر پای ایستادن. (آنندراج). || کلان گردیدن سرین چنانکه بهدف ماند. (منتهی الارب) (آنندراج). کلان سرین گردیدن چنانکه به هدف مانا باشد. (ناظم الاطباء).
شلیک
شلیک. [ش ِل ْ لی] (اِ) تخلیه ٔ اسلحه ٔ آتشی و رها کردن تیر آن. (ناظم الاطباء). گشاد. افکندن تیر از سلاحی آتشی چون تفنگ و توپ.
- شلیک کردن، گشاد دادن یعنی انداختن تفنگ و توپ و امثال آن. (یادداشت مؤلف).
|| گاه بمعنی حرکت و سر و صدای ناگهانی و شدید خاصه در مورد خنده (شلیک خنده) نیز استعمال میشود. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شلیک خنده، خندیدن به صدای بلند و ممتد فردی یا جمعی: شلیک خنده ٔ آنها به گوش می رسید.
خوش پروازی
خوش پروازی. [خوَش ْ / خُش ْپ َرْ] (حامص مرکب) عمل خوش پرواز. حالت خوش پرواز.
فرهنگ معین
(اَ) [ع.] (اِ.) جِ هدف.
فرهنگ واژههای فارسی سره
آماج
فرهنگ فارسی هوشیار
رها کردن تیر، تخلیه اسلحه آتشی (اسم) تخلیه اسلحه آتشی (توپ و تفنگ) رها کردن گلوله، آوای خروج گلوله از سلاح آتشین، آوای خنده شدید: شلیک خنده آن ها به گوش می رسید.
اهداف
جمع هدف، نشانه تیر
پروازی بازی
رقص ک: (دختر هیرود یا در مجلس اندر رفت و پروازی بازی کرد. هیرودیس را عظیم خوش آمد. ) (انجیل فارسی ص 96)
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی آزاد
اَهْداف، هدفها، مقصدهای نشانه گیری، بلندیها و مرتفعات (مفرد: هَدَف)،
معادل ابجد
684